مجله بورسی

اگر قصد سرمایه گذاری در بازار بورس دارید، دریافت کد بورسی اولین گام شما برای ورود به بازار بورس اوراق بهادار تلقی می شود..لینک دریافت کد بورسی غیرحضوری (اینترنتی) از برترین کارگزاری ایران {{ کارگزاری آگاه }} ==>> https://ex.agah.com/ref/AJ7535/login

مجله بورسی

اگر قصد سرمایه گذاری در بازار بورس دارید، دریافت کد بورسی اولین گام شما برای ورود به بازار بورس اوراق بهادار تلقی می شود..لینک دریافت کد بورسی غیرحضوری (اینترنتی) از برترین کارگزاری ایران {{ کارگزاری آگاه }} ==>> https://ex.agah.com/ref/AJ7535/login

اقتصاد کلاسیک (Classical economy)

اقتصاد کلاسیک Classical economy به اندیشه اقتصادی اقتصاددانان از اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم در کشورهای سرمایه‌داری غربی می‌گویند که اولین آن‌ها آدام اسمیت می‌باشد.

وی در سال ۱۷۷۶ کتاب معروف خود را تحت عنوان ثروت ملل منتشر ساخت که تا امروز به زبان‌های مختلف دنیا ترجمه شده است و هنوز مورد توجه و استناد اقتصاددانان می‌باشد. آدام اسمیت را پایه‌گذار اقتصاد مدرن و اقتصاد کلاسیک می‌نامند.

سایر اعضای مکتب اقتصاد کلاسیک عبارتند از  

 : مالتوس، دیوید ریکاردو، جان استورات میل و جرمی بنتهام. این افراد معتقد بودند که رفتار اقتصادی افراد تابع نفع شخصی آنهاست و اگر بدون دخالت دولت در اقتصاد افراد دنبال کسب نفع شخصی خود اقام کنند، اقتصاد به تعال می‌رسد.

اقتصاددانان کلاسیک معتقد به دست نامرئی هستند که اقتصاد را خودبه خود به تعادل می‌رساند. این دست نامرئی همان تعقیب نفع شخصی است که برای مصرف‌کننده رسیدن به حداکثر ارضاء خواست‌ها و نیازهایش و برای تولید‌کننده دستیابی به حداکثر سود ممکن می‌باشد.

کلاسیک‌ها معتقد بودند که تنها مکانیسم بازار آزاد یعنی عملکرد نیروهای مربوط به عرضه و تقاضا و برخورد این دو با هم است که سیاست‌های تثبیت‌کننده اقتصادی یعنی عوامل جلوگیری کننده از بیکاری و تورم را به وجود می‌آورد.

آنها همچنین عقیده داشتند که عوامل موثر بر رشد تولید اقتصاد یعنی پیشرفت، فن‌آوری، تشکیل سرماسه و رشد جمعیت (یعنی عواملی که در انتقال منحنی عرضه کل موثر هستند) تحت تأثیر کنترل‌های کوتاه‌مدت اقتصادی کلان قرار نمی‌گیرد. ولی سطح عمومی قیمت‌ها و تورم و ضد تورم تحت تأثیر سیاست‌های پولی قرار می‌گیرد و سیاست‌های مالی یعنی دستکاری در بودجه (بودجه = صورت درآمدها و مخارج دولت) نمی‌تواند بر اقتصاد اثر بگذارد.

اما کلاسیک‌های جدید که بر طرف عرضه تأکید دارند و نظریات‌شان بر تئوری‌های کلاسیک استوار است در تأیید اثر سیاست مالی بر اقتصاد می‌گویند:

” نرخ مالیات می‌تواند بر عرضه‌ی کل اثر داشته باشد و نرخ مالیات بر درآمد اگر کاهش یابد عرضه کار و لذا عرضه ی کالا و از آنجا عرضه کل بالا می‌رود؛ بنابراین سیاست مالی بر عرضه‌ی کل اثر می‌گذارد.

مکتب کلاسیک (نظریه لیبرالیسم اقتصادی)، بر اساس فلسفه اصالت فرد در امور اقتصادی، در سال ۱۷۷۶ در انگلستان بنیان نهاده شد.

آدام اسمیت (۱۷۹۰-۱۷۲۳) دانشمند اسکاتلندی‌الاصل انگلیسی در این سال کتاب معروف خود را تحت عنوان “پژوهشی درباره ماهیت و علل ثروت ملل” انتشار داد. با این کتاب، او به‌عنوان بنیان‌گذار علم اقتصاد و مکتب کلاسیک شناخته شد.

کتاب اسمیت جامع‌ترین کتابی بود که تا آن زمان راجع به سازمان‌های اقتصادی نوشته می‌شد و ضمنا اولین کتابی بود که در قرن هیجدهم با روشی نو و بنیانی علمی در علم اقتصاد نگاشته می‌شد. در سال ۱۸۷۱ با ظهور اقتصاددانانی مثل ویلیام استانلی جونز، کارل منگر و لئون والراس، هر سه با تأکید بر اهمیت و اصالت مطلوبیت، مکتب نئوکلاسیک را پایه‌گذای کردند و مکتب جدید دیگری به اقتصاد ارائه گردید.

مهمترین اصول و عقاید اقتصادی کلاسیک‌ها

1 – حداقل دخالت دولت؛ اولین اصل مکتب کلاسیک این است که بهترین دولت دولتی است که حداقل دخالت را در امور دارا است.
این اصل به اصل لسفر معروف است. اصطلاح لسفر یک اصطلاح فرانسوی (lassiez faire: let them do it) و به‌معنای “بگذار بگذرد” است.

نیروهای بازار آزاد و رقابتی، تولید، مبادله و توزیع را هدایت و راهنمایی خواهند کرد. اقتصاد به‌گونه‌ای عمل می‌کند که به خودی خود، خودش را اصلاح کرده و تمایل به سمت اشتغال کامل، بدون دخالت دولت در آن وجود دارد. دخالت دولت تنها باید محدود به اعمال حقوق مالکیت، تمهیدات دفاع ملی و تعلیم و تربیت عمومی شود.

2 – رفتار اقتصاد مبتنی بر حداکثر کردن منافع شخصی؛ اقتصاددانان کلاسیک بر این باورند که رفتار بر پایه حداکثر کردن منافع شخصی، اساس طبیعت بشر را تشکیل می‌دهد؛ که در آن تولیدکنندگان برای به‌دست آوردن منافع، به تولید کالاها و خدمات می‌پردازند، کارگران برای به‌دست آوردن دستمزد، خدمات نیروی کارشان را ارائه می‌دهند و بالاخره مصرف‌کنندگان، برای ارضای خواسته‌هایشان کالاها را خریداری خواهند کرد.

3 – هماهنگی و عدم تضاد بین منافع شخصی و اجتماعی؛ اقتصاددانان کلاسیک در مجموع بر هماهنگی منافع در یک اقتصاد بازار تأکید داشتند. به‌طوری که افراد با تعقیب و دنباله‌روی منابع فردی خودشان، بهترین منافع را برای جامعه به‌وجود خواهند آورد.

4 – اهمیت داشتن تمام منابع و فعالیت‌های اقتصادی؛ کلاسیک‌ها به این موضوع اشاره می‌کنند که تمام منابع اقتصادی از قبیل زمین، نیروی کار، سرمایه و توانایی مدیریتی و به‌همین صورت تمامی فعالیت‌های اقتصادی از قبیل کشاورزی، تجارت، تولید و مبادلات بین‌المللی همگی در تجمع ثروت ملل دخالت و شرکت دارند. در حالی‌که پیشگامان آن‌ها یعنی مرکانتلیست‌ها و فیزیوکرات‌ها به ‌ترتیب بر این باور بودند که ثروت از راه تجارت و کشاورزی به‌دست خواهد آمد.

5 – رشد اقتصادی بلندمدت؛ مسئله اساسی در اقتصاد کلاسیک، رشد اقتصادی بلندمدت است. اقتصاددانان کلاسیک، اقتصاد را عمدتا از مقوله کلان می‌دانستند و به‌جز موارد بسیار کمی، دغدغه اقتصاد خردی نداشتند. اقتصاددانان کلاسیک، اصولا عالمان اقتصاد کلان بودند و به‌مسئله تخصیص اقتصادی منابع در اقتصاد خرد توجهی نداشتند.

پایه‌های نظری مکتب کلاسیک

مهمترین پایه‌های نظری اقتصادی مکتب کلاسیک را که در ارتباط مستقیم با نظام اقتصاد سرمایه‌داری است و در واقع توضیح‌دهنده فلسفه و نحوه عملکرد این نظام است را می‌توان در دو نظریه خلاصه کرد:

1 – انسان اقتصادی؛ محور نظریات کلاسیک‌ها را انسان اقتصادی تشکیل می‌دهد؛ که بر مبنای اصول عقلانی اقتصادی رفتار می‌کند. حس خودخواهی، نیروی مؤثر پویایی برای وقایع اقتصادی است. رفتار عقلانی انسان، تصمیمات او و وقایع را قابل محاسبه و پیش‌بینی‌پذیر می‌کند و در عین حال عکس‌العمل انسان را در برابر آمار و اطلاعات موجود، خالی از خطا می‌سازد. همین محاسبه‌پذیر بودن تصمیمات انسان، یکی دیگر از زمینه‌های نظریه مکانیسم بازار و تعادل خودکار را فراهم می‌کند.

2 – مکانیسم بازار؛ بسط آزاد خودخواهی، به خودی خود از طریق عمل نیروها، به هماهنگی اقتصادی می‌انجامد که در نتیجه به تعادل مستمر منتهی می‌شود. این همان دست نامرئی است که به‌گفته اسمیت بازار را هدایت می‌کند. از حس خودخواهی اصل رقابت نیز سرچشمه می‌گیرد؛ که یک عامل اجتماعی را شکل می‌دهد.

رقابت، حس خودخواهی افراد را در چارچوب خود هدایت می‌کند. برنامه‌های اقتصادی افراد که به‌وسیله رقابت آزاد تنظیم شده‌اند، از طریق مکانیسم قیمت‌ها در بازار تلفیق شده و به این وسیله، تعدیل بهینه علایق صورت می‌پذیرد.

اقتصاددانان کلاسیک

اقتصاددانان کلاسیک (لیبرالیست‌های کلاسیک) را به دو دسته می‌توان تقیسم کرد. یک دسته اقتصاددانان خوش‌بین مانند: آدام اسمیت، ژان باتیست سه و باستیا و یک دسته بدبین‌ها مثل رابرت مالتوس، دیوید ریکاردو و جان استوارت میل هستند.

دسته خوش‌بین‌ها به پیروی از عقاید سردسته کلاسیک‌ها (آدام اسمیت) عقیده داشتند؛ که اصالت فرد و نظام‌های اقتصادی یا جریان طبیعی اقتصاد، موجب رفاه و خوشبختی جامعه خواهد شد و دسته بدبین‌ها ضمن قبول همان قواعد، اجرای آزاد همان قوانین مکشوفه را موجب فقر و بر اثر آن، سرانجامی شوم و آینده‌ای تاریک برای جامعه انسانی پیش‌بینی می‌کردند.

مالتوس با نظریه افزایش جمعیت و ریکاردو با نظریه افزایش رانت(بهره مالکانه)، آن‌چنان احساس بدبینی به آینده به‌وجود آورده بودند که به علم نوبنیاد اقتصاد، علم شوم لقب داده شد. در این میان، عقاید استوارت میل بینابین و در حقیقت سنتزی از دو جریان فکری شد.

هرکدام از اقتصاددانان کلاسیک، در برخی از ابعاد نقش‌آفرینی نسبی بیشتری داشته‌اند. آدام اسمیت در پیوند دادن اندیشه اقتصاددانان قبلی و طراحی نظام کلی کلاسیک، آغازگر راه است و پایه‌های اولیه را مستحکم می‌کند و حلقه پیش از کلاسیک و کلاسیک را می‌سازد. ریکاردو، بنتام و مالتوس بدنه علم و مکتب را ساخته و تکامل می‌بخشند. استوارت میل کلاسیک را به اندیشه‌های بعد از کلاسیک پیوند می‌زند. اگر اسمیت حلقه‌گذار پیش از کلاسیک است، میل رساننده پیام به بعد از آن است.

متفکران اصلی تکامل‌دهنده اندیشه کلاسیک به‌ویژه آدام اسمیت، ریکاردو، مالتوس، استوارت میل و حتی بنتام تقریبا همگی از اندیشه‌های جامع در اقتصاد، سیاست، فلسفه و اخلاق برخوردار بوده‌اند.

یکی از نقش‌های مهم اقتصاددانان کلاسیک، پردازش بحث‌های اولیه متدولوژی اقتصاد، به‌صورت تدوین روش برای صورت‌بندی‌های نظریه‌ها و تحلیل علمی در اقتصاد است. به این صورت که تقریبا تمامی عناصر ابزارهایی که در علم اقتصاد امروز به‌کار می‌رود، در آن زمان تعریف و استفاده شده‌اند.

هرچند صاحب‌نظران سوداگرایی (مرکانتلیست‌ها) و طبیعت‌گرایی(فیزیوکرات‌ها) از نظر تاریخ مقدم بر کلاسیک‌ها هستند و در شکل‌گیری عقاید کلاسیک نقش داشته‌اند، در عین حال، صورت‌بندی مکتب کلاسیک به‌طور مستقل، از خلاقیت ویژه‌ای برخوردار است.

اندیشه‌های اقتصادی پس از کلاسیک، چه نئوکلاسیک که تکامل‌دهنده آن است و چه مارکسی، نهادی و تاریخی که منتقدان آن هستند، بدون شک، به‌نحوی خوشه‌چین کلاسیک‌ها بوده‌اند (البته خود نیز ره‌آورد مخصوص خود را داشته‌اند).

منتقدین مکتب کلاسیک

علاوه‌بر بدبینی‌ها و اختلاف نظرهایی که در میان اقتصاددانان کلاسیک نسبت به بعضی از اصول و مبانی این مکتب وجود دارد، معارضان مکتب کلاسیک که در واقع، اصول اولیه مکتب کلاسیک و نظام اقتصاد سرمایه‌داری را مورد تردید قرار داده و یا نفی کرده‌اند به دو گروه عمده تقسیم می‌شوند.

یک گروه سوسیالیست هستند؛ که از اساس، معتقدند نظام اقتصاد سرمایه‌داری با اصول خود هرگز قادر به حل مسائل و مشکلات اقتصادی و اجتماعی نیست و به‌همین دلیل، نظام اقتصادی خود را با اصولی کاملا متضاد با اصول نظام اقتصاد سرمایه‌داری ارائه می‌کنند و گروه دوم غیر سوسیالیست‌ها هستند؛ که مکتب‌هایی را در مقابل مکتب کلاسیک به‌وجود آورده‌اند.
از آن جمله می‌توان به اقتصاددانان مکتب تاریخی، نهادگرایان و کنیزین‌ها اشاره کرد.

همچنین نظریات مکتب کلاسیک در طول دوران عمر خود توسط اقتصاددانان بدبینی مانند مالتوس و ریکاردو و همچنین مارژینالیستها(نئوکلاسیک‌ها) در مقاطع مختلف به چالش کشیده شده است. به‌طور کلی اندیشمندان مختلفی از مکاتب مختلف، تا پایان قرن نوزدهم اندیشه‌های کلاسیک را نقد کرده و به چالش کشیده‌اند.

یکی از مهمترین این افراد جان مینیارد کنیز بود که سه انتقاد جدی را به این مکتب وارد کرد:

نخست آن‌که به‌عقیده وی در بازار کار کمبود تقاضا برای نیروی کار وجود دارد؛ زیرا به‌دلیل بدبینی‌های بنگاه‌ها نسبت به آینده، سرمایه‌گذاری کمتری صورت می‌گیرد.

دوم آن‌که در بازار محصول، به‌دلیل آن‌که مصرف تابعی از درآمد است و بیکاری حاصله درآمدها را کم کرده است. نتیجتا مصرف نیز کم شده و مازاد عرضه و خدمات به‌وجود می‌آید.

سوم آن‌که در بازار دارایی‌ها، به‌دلیل وجود همان بدبینی‌ها و در نتیجه، احتمال وجود دام نقدینگی، تقاضای پول افزایش یافته و بنابراین افزایش بیشتر حجم پول نمی‌تواند هیچ‌گونه اثری بر روی میزان بهره داشته و آن را کاهش دهد. در نتیجه، هیچ‌گونه انگیزه‌ای برای افزایش سرمایه‌گذاری و به‌تبع آن، تولید ناخالص ملی و اشتغال به‌و جود نیامده و احتمال باقی ماندن اقتصاد در شرایط رکود، همچنان ادامه خواهد یافت.

البته نباید فراموش کرد که جدی‌ترین منتقدان مکتب کلاسیک، اندیشمندان مکاتب سوسیالیسم و مارکسیسم و به‌ویژه خود کارل مارکس بوده‌اند.

سرانجام، ناهمخوانی نظریات اقتصاددانان کلاسیک با واقعیت‌ها و انتقادات شدید سوسیالیست‌ها و پیروان مکتب تاریخی به اصول مکتب کلاسیک، تجدید نظر در اصول مکتب کلاسیک را ضروری می‌نمود.

بدین ترتیب استانلی جونز انگلیسی در سال ۱۸۷۱ یعنی ۴ سال بعد از انتشار کتاب سرمایه کارل مارکس، کتاب خود را با نام “نظریه اقتصاد سیاسی” منتشر ساخت و اصول و نظریات اقتصاد کلاسیک، یعنی دانش اقتصاد سرمایه‌داری را بر اساس مطلوبیت، مورد تجدید نظر قرار داد. به این ترتیب مکتب نئوکلاسیک(مارژینالیست) شکل گرفت.

در حقیقت نئوکلاسیک‌ها همان اصول کلاسیک‌ها را، در زمینه آزادی و رقابت و منافع شخصی پذیرفتند، منتها اصل مطلوبیت را جایگزین نظریه ارزش-کار کردند و برخلاف کلاسیک‌ها که عامل تعیین قیمت را در نیروی کار و در طرف عرضه می‌دیدند، آن‌ها عامل تعیین‌کننده ارزش و قیمت را در مطلوبیت دیده و در طرف تقاضا جستجو می‌کردند. با پیدایش مکتب مارژینالیسم و بازسازی نظریات کلاسیک اصول این مکتب و نظام اقصاد سرمایه‌داری دچار تغییر نشد و اصول لیبرالیسم اقتصادی، رقابت و تعادل اقتصادی خودکار به‌قوت خود باقی ماند.

«اقتصاد کلاسیک» مربوط به دوره ای در تاریخ اندیشه اقتصادی از سال ۱۷۵۰ تا ۱۸۷۰ است که در آن گروهی از اقتصاددانان عمدتاً انگلیسی، کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت را به عنوان مبنا برای تحلیل تولید، توزیع و مبادله کالاها و خدمات در اقتصاد سرمایه داری قرار داده اند.

از نظر مارکس، اقتصاد سیاسی کلاسیک در قرن هفدهم با پتی آغاز می شود و با ریکاردو پایان می یابد. از نظر کینز مکتب کلاسیک با ریکاردو آغاز می شود و با پیگو پایان می یابد.

نخستین پرسش این است که کدام یک: آدام اسمیت یا ریکاردو، اقتصاد کلاسیک را تاسیس کرده اند. در پاسخ می توان گفت که آدام اسمیت موضوعات اصلی را مطرح کرد که اقتصاددانان تا قرن بعد از وی درباره آن به بحث می پرداختند، اما هنوز تردید وجود دارد که سنت اسمیتی با انتشار کتاب «اصول اقتصاد سیاسی و مالیات ستانی» ریکاردو در ،۱۸۱۷منتقل شده باشد.
برخی نویسندگان پافشاری کرده اند که اسمیت تاثیر دیرپایی بر ویژگی اقتصاد کلاسیک داشته است نه ریکاردو. بر اساس گفته آنها نظام نظری ریکاردو حتی توسط پیروان پر و پا قرص ریکاردو در دهه بعد از مرگ وی (در ۱۸۲۳)، رد شده است.

نویسندگان بعدی مانند: جان استوارت میل و جان الیوت کرنز تا دهه ۱۸۷۰ از قضیه مرکزی ریکاردو پیروی می کردند مبنی بر این که میزان سود و در نتیجه انباشت سرمایه به هزینه نهایی تولید کشاورزی بستگی دارد.

ایده های اسمیت و ریکاردو جریان اقتصاد کلاسیک را شکل داد. اقتصاد کلاسیک شامل نظریه های زیر بود: نظریه ارزش مبتنی بر مطلوبیت؛ استفاده از نیروهای عرضه و تقاضا در تعیین قیمت های بین المللی؛ نظریه اشباع عمومی بازار و قانون بازارهای سی .
بنا براین تمامی مبانی نظریه پردازی اقتصادی در دوره ۱۷۷۰ تا ۱۸۷۰ متعلق به مجموعه ای از اندیشه های به ارث گذاشته شده توسط آدام اسمیت و دیوید ریکاردو است. پایان اقتصاد کلاسیک در دهه ۱۸۷۰ است که «انقلاب نهایی» اتفاق افتاد.

در دهه ،۱۹۷۰ به طور همزمان سه کتاب درباره اقتصاد کلاسیک منتشر شد. «بازنگری اقتصاد کلاسیک، توسط توماس سوول (۱۹۷۴)، «ساختار نظریه اقتصاد کلاسیک»، توسط رابرت اگلی (۱۹۷۴) و «اقتصاددانان کلاسیک» توسط دنیس ابراین (۱۹۷۵).
از این سه، اگلی وسیع ترین دوره زمانی را برای «نظریه اقتصادی کلاسیک» در نظر گرفته است، بدین ترتیب که با فیزیوکرات ها در دهه ۱۷۵۰ آغاز می شود و با نظریه والراسی تعادل عمومی در دهه ۱۸۷۰ پایان می یابد.

از نظر اگلی نه تنها کل اقتصاد کلاسیک می تواند بر حسب یک چارچوب مفهومی واحد تعریف شود بلکه این چارچوب در اساس حول مفهوم خاصی از سرمایه می چرخد، یعنی موجودی از کالاهای واسطه ای که در دوره های تولیدی، سرمایه گذاری شده است.

سوول تعریف سنتی اقتصاد کلاسیک را می پذیرد مبنی بر این که مکتب کلاسیک در عمل مکتب آدام اسمیت است. از نظر سوول، سنت کلاسیک شامل مجموعه مشترک از پیش فرض های فلسفی ، روش های مشترک تحلیل و نتایج مشترک مربوط به موضوعات تحلیل اساسی اقتصادی است و شامل قضایای مهمی مانند: نظریه ارزش مبتنی بر کار، نظریه جمعیت مالتوس، قانون سی و نظریه مقداری پول و نظریه مسیر رشد تعادلی یکنواخت اقتصاد.