دوست دارید تحلیل بنیادی (fundamental analysis)بیاموزید و خودتان سهمها را تحلیل کنید؟ میخواهید پرتفوی خود را سر و سامان بدهید و به مدیریت سرمایه شخصی بپردازید؟ شاید دوست دارید که بتوانید تحلیلهای دیگران را بهتر درک کنید. شاید هم فقط کنجکاوید که معنای تحلیل بنیادی را بدانید.
اگر نگوییم مهمترین، باید بگوییم یکی از مهمترین شاخههای دانش مالی و بازار سرمایه بحث تحلیل بنیادی است.
قبل از آن که وارد بحث بشویم، دوست دارم یک نکته را بگویم. تحلیل بنیادی بیش از آن که یک علم خشک و عددی باشد، به هنر شباهت دارد. به همین دلیل تمام تحلیلگران مثل هم نگاه نمیکنند و تحلیلهایشان هم شبیه به هم نیست.
اگر تخیل قوی، صبر زیاد و دقت هنری بالایی دارید، حدس میزنم که بتوانید تحلیلگر خوبی شوید.
از نظر من، تحلیل بنیادی هنر درک عاملهای کمی و کیفی، و تبدیل آنها به یک روایت قابل فهم است. در این تحلیل ما به دنبال کشف قیمت نیستیم. بلکه میخواهیم «ارزش» چیزها را بهتر و دقیقتر درک کنیم.
“تحلیل بنیادی هنر درک عاملهای کمی و کیفی، و تبدیل آنها به یک روایت قابل فهم است.”
برای این کار به تماشای دو تابلوی نقاشی میرویم:
تحلیل بنیادی فقط مختص شرکتها نیست. شما قادر هستید یک صنعت، یک کشور یا حتی وضعیت مالی شخصی خود را هم تحلیل کنید. اما در این مطلب ما میخواهیم از تحلیل بنیادی سهام صحبت کنیم.
هدف ما این است که قیمت را کنار بگذاریم و بدون توجه به سابقه نوسانهای قیمت، از سلامت مالی و ارزش یک موجودیت باخبر شویم.
یک تحلیلگر بنیادی سوالاتی را مطرح میکند و به دنبال پاسخی دقیق برای آنها میگردد. همانطور که گفتیم این سوالها میتواند فردبهفرد متفاوت باشد.
موفقیت یک تحلیل بنیادی تنها به پاسخهای درست بستگی ندارد. بلکه موفقیت یک تحلیل، وابسته به طرح سوالهایی درست است.
اگر بتوانیم به این سوالات جواب بدهیم، متوجه میشویم که آیا یک مورد سرمایهگذاری واقعا مناسب است یا خیر. به فارسی ساده، ما به دنبال این جواب هستیم که در نهایت «سهم را بخریم یا نه؟».
تحلیل بنیادی چیزی نیست به جز تحلیل، بررسی و نتیجهگیری از عوامل بنیادی. اما عاملهای بنیادی چه هستند؟ هرچیزی که به سلامت مالی شرکت ربط داشته باشد. مواردی مثل سود، زیان، بدهی، دارایی، ارزش برند و توان مدیریتی شرکت.
به طور کلی میتوانیم عوامل بنیادی را به دو دسته تقسیم کنیم:
برای مثال وقتی در مورد سهم از بازار یک شرکت حرف میزنیم، میتوانیم موضوع را با عدد و نمودار بیان کنیم. اما وقتی در مورد قدرت نوآوری یک شرکت صحبت میکنیم، اعداد از وصف واقعیت عاجز خواهند بود.
برای مثال خوشنامی یک شرکت چیزی نیست که بشود با عدد سنجیده شود. اما اگر تصویر عمومی از یک برند را در تحلیل خود منظور نکنیم، کارمان کامل نخواهد بود.
با این وجود توجه داشته باشید که عوامل کیفی، در نهایت باید به عدد تبدیل شوند. شرکتی خلاق و نوآور که قادر نیست محصولات خود را بفروشد و سود بسازد، مورد توجه ما نخواهد بود.
درست مثل کسی که هزاران مدرک دانشگاهی و فنی دارد، اما قادر نیست برای خودش یک شغل دستوپا کند.
مهمترین ابزار شما برای تحلیل سامانه کدال است. اطلاعیهها و اعدادی که در سایتهای دیگر منتشر میشود، ممکن است دقیق نباشد.
چرا میخواهید سهمها را تحلیل کنید؟ چون باور دارید که قیمت سهمها دقیق نیست، شاید یک سهم خیلی ارزان باشد و بعدها گران شود، یا خیلی گران باشد و بعدها قیمتش پایین بیاید. پس قبول دارید که:
فرض بنیادی اول: «قیمت سهم نشاندهنده ارزش آن نیست.»
شما به دنبال سهمهایی هستید که قیمتی کمتر از ارزش ذاتی خود داشته باشند. مثلا دوست دارید سهمی پیدا کنید که ۱۰۰۰ تومان میارزد، اما قیمتش در بازار کمتر از ۱۰۰ تومان است!
چرا این آرزو را در سر میپرورانید؟ چون باور دارید که:
فرض بنیادی دوم: «در بلندمدت، قیمت به ارزش ذاتی نزدیک خواهد شد.»
یعنی سهمی که امروز ۶۰ تومان است و هزار تومان میارزد، بالاخره به قیمت ۱۰۰۰ تومان خواهد رسید. چرا که بالاخره دیگران هم از ارزش ذاتی این سهم باخبر میشوند و در صف خرید میایستند. این اتفاق چه زمانی میافتد؟ هیچکس نمیداند. شاید چند ماه و شاید چند سال دیگر. باید منتظر ماند و دید.
علاوهبر طولانی شدن مدت انتظار، دو اتفاق بد دیگر هم ممکن است رخ بدهد:
ابتدا به عاملهای کیفی تحلیل بنیادی میپردازیم و سپس سراغ اعداد و کمیتها میرویم.
افراد زیادی را میشناسم که در مورد ارزنده بودن یک شرکت صحبت میکنند، اما هیچ ایدهای از مدل کسبوکار آن ندارند.
شاید شما درکی کلی از بانک ملت داشته باشید. اما آیا میدانید شرکت توسعه معادن روی ایران (کروی) دارد چه کار میکند؟ به نظر شما چند نفر از کسانی که این سهم را در پرتفوی خود دارند، از موضوع فعالیت شرکت باخبر هستند؟ حتی در مورد بانک ملت، آیا به درستی میدانید درآمدهای این بانک از کجا حاصل میشود؟
برای این منظور شما میتوانید مدل کسبوکار یا business model یک شرکت را مطالعه کنید.
شرکت فولاد آلیاژی یزد – یاسیکو
یک مثال جالب فولاد آلیاژی یزد یا فولای است. شاید با شنیدن نام آن فکر کنید که این شرکت فولاد تولید میکند. اما زمینه فعالیت شرکت چیز دیگری است: «خرید یا اجاره زمین و خرید ماشین آلات و لوازم یدکی و مواد اولیه مورد نیاز از داخل یا خارج از کشور و ایجاد تاسیسات مربوطه بهمنظور تولید انواع قطعات و مقاطع آمادهسازی شده فولادی، انواع فعالیتهای بازرگانی اعم از خرید و فروش کالاهای تجاری، تصدی خدمات معاملاتی و اوراق بهادار و قرضه و خرید و فروش سهام و بهطور کلی انجام هرگونه فعالیتی که به نحوی به موضوع شرکت باشد.»
پس اگر فکر میکنید قیمت فولاد در آینده بالا خواهد رفت و تولیدکنندهها از این افزایش قیمت سود میبرند، شاید فولاد یزد نتواند از این پیشبینی را برای شما به سود تبدیل کند.
لازم است بدانید که:
شرکتهای مختلف در صنایع متفاوتی فعالیت دارند. ساختار یک واسطه مالی با یک پالایشگاه تفاوت دارد.
برخی شرکتها محصولات خود را به مصرفکننده نهایی میفروشند. مثل یک شرکت خودروسازی.
برخی شرکتها محصول خود را به شرکتی دیگر میفروشند تا از آن در تولید محصول استفاده شود. مثل شرکتی که فولاد تولید میکند.
شرکتهایی هستند که نهادههای تولید را به محصول تولید کرده و آن را میفروشند. شرکتهایی هم هستند که در ازای فعالیت عملیاتی، کارمزدی ثابت دریافت میگیرند.
توصیه شخصی این است که در مورد چند صنعت، اطلاعات کافی کسب کنید. شاید شما چیزی از شرکتهای فناوری اطلاعات ندانید اما به خوبی بتوانید از کسبوکار پالایشگاهها و پتروشیمیها سر در بیاورید. در این صورت بهتر است کمتر سراغ آیتی بروید و صنعتی را جستجو کنید که میتوانید آن را بهتر بفهمید.
شرکت همراه اول را در نظر بگیرید. چقدر احتمال دارد که مشترکین همراه اول سیمکارتهای خود را با اپراتورهای دیگر عوض کنند؟ چه قدر احتمال دارد که مردم سیمکارت اپراتور دیگر را کنار بگذارند و یک خط ۹۱۲ بگیرند؟ اصلا چقدر احتمال دارد که آدمها شماره خود را عوض کنند؟ چه عاملی باعث میشود که همراه اول چنین مزیتی داشته باشد؟
منظورم این نیست که همین امروز بروید و سهم همراه اول را بخرید. بلکه در مورد مزیتهای آن فکر کنید. شاید بتوانید در همین نقطه قوت، ضعفی بزرگ پیدا کنید. مثلا پی ببرید که بازار برای این شرکت تقریبا اشباع شده و امید زیادی به چندبرابر شدن فروش آن وجود ندارد. شاید تمام کسانی که سیمکارت همراه دارند، بخواهند یک سیمکارت دوم اعتباری هم تهیه کنند.
مزایایی مثل مزیت ابعاد، سهم از بازار، آگاهی بالای عمومی از برند و… میتوانند یک سهم را از بقیه شرکتها متمایز کنند. شناسایی مزیتها یکی از مهمترین گامهای تحلیل بنیادی است. «چرا این شرکت، و نه هیچ شرکت دیگر.»
مدیران خوب میتوانند یک مدل کسبوکار بد را اصلاح کنند. اما مدیران بد هرگز نمیتوانند یک مدل کسبوکار فوقالعاده را اجرا کنند.
حتی بعضیها میگویند بجای این که دنبال شرکتهای خوب بگردید، سعی کنید مدیران خوب را شناسایی کنید.
یک مثال غیر بورسی میزنم که موضوع بهتر متوجه شوید. اهداف، مدلها و فرهنگ عمومی تیم لیورپول در ده سال اخیر تغییر زیادی نکرد. اما با آمدن یورگن کلوب به عنوان سرمربی، این تیم به مدعی اصلی لیگ جزیره و لیگ قهرمانان اروپا تبدیل شد.
در شرکتها هم شرایط به همین صورت است. تغییر مدیرعامل (با ثابت ماندن تمام فاکتورهای دیگر) میتواند همهچیز را عوض کند.
با این وجود نمیتوانید از سایت شرکت، و بیوگرافی مدیران، به اطلاعات خوبی دست پیدا کنید. ما به دنبال سیاهیها، تاریکیها و نقطهضعفهایی میگردیم که در سایت شرکت یافت نخواهند شد.
یک راه بهتر این است که در مورد گذشته مدیر جستجو کنید و ببینید قبلا چه گلی به سر چه کسانی زده است.
به زبان ساده، یک تحلیل بنیادی که فقط شامل نسبتهای مالی باشد، بدون این که به تیم مدیریتی توجه کند، تحلیلی ناقص خواهد بود.
تنها سهامداران نیستند که از موفقیت یک شرکت سود میبرند. برای مثال تحریمهای آمریکا علیه شرکت هوآوی، تنها سهامداران این شرکت را نگران نکرد:
…
پس میبینیم که ذینفعان (Stakeholder) تنها شامل سهامداران (Shareholder) نیست.
اما همچنان مهمترین ذینفعها شامل سهامداران و مدیران یک شرکت میشود. این که سهامداران یک شرکت بیشتر حقیقی هستند یا حقوقی و آیا حقوقیها بیشتر خصوصی هستن یا دولتی، شرایط را تغییر خواهد داد.
بعضی شرکتها تعداد بسیار محدودی مشتری دارند. مثلا شاید یک شرکت تنها به دولت خدمات بدهد. شرکتهای دیگری هستند که با میلیونها مشتری سروکار دارند.
تعداد محدود مشتری، نشانه چندان خوبی نیست. در این حالت، مشتری دارای یک انحصار خرید (monopsony) است.
انحصار خرید برای شرکت مشکلاتی جدی ایجاد میکند. اول این که مشتری قدرت چانهزنی بالایی دارد و بهسادگی میتواند سود شرکت را حداقل کند. از سوی دیگر چنین شرکتی انگیزه بسیار کمی برای تحقیق و نوآوری دارد.
داشتن مشتریهای کم، خالی از ریسک نیست. مثلا شرکتی را تصور کنید که به دولت خدمات میدهد. یک تغییر کوچک در سیاستهای کشور، میتواند شرکت را از بین ببرد.
شرکتی را تصور کنید که ۷۰ درصد از بازار را در اختیار دارد. این شرکت طبیعتا میتواند از مزیت ابعاد استفاده کند. برای مثال هزینه تامین، لجستیک و بازاریابی برای این شرکت کمتر خواهد بود.
شرکتی با سهم از بازار کوچک، برای توسعه بازار خود راه سختی در پیش دارد. اما همین شرکت در صورت موفقیت میتواند رشدی بیسابقه را تجربه کند.
حتما میدانید که برای داشتن شانسِ سودِ بیشتر، باید ریسک بیشتری را پذیرا باشید. برای کم کردن ریسک، باید سود انتظاری خود را هم کاهش بدهید. در اینجا هم سهم از بازار بزرگتر به معنی ریسک کمتر، و سهم کوچک احتمال بازدهی بالاتر است.
در نتیجه سرمایهگذاران ریسکگریز بیشتر به دنبال شرکتهایی میروند که سهمشان از بازار بیشتر باشد. در مقابل کسانی که اشتهای ریسک بیشتری دارند از این شرکتها استقبال نمیکنند و به دنبال شرکتی هستند که احتمال رشد بیشتری داشته باشد.
برخی صنایع در حال رشد هستند. برای مثال شرکتهای فناوری مالی یا فینتک در یک صنعت رو به رشد قرار دارند. اما برخی صنایع رشد صفر یا حتی منفی دارند.
مثلا در اقتصاد جهانی، تولید برق از زغالسنگ یک صنعت رو به زوال فرض میشود. در مقابل صنایعی مثل هوش مصنوعی و خودروهای الکتریکی صنایعی رشدی هستند.
اما این طور نیست که وضعیت صنایع ثابت بماند. همچنین شرکتها میتوانند خود را با بازار جدید انطباق بدهند.
برای مثال شرکت سونی با تولید واکمن، سهم خوبی از نوار کاست به دست آورد. با تغییر صنعت، سونی به خوبی توانست به CD و DVD روی بیاورد و همچنان بازار خود را حفظ کرد. این شرکت در تولید MP3پلیر هم موفق بود. اما بازار موسیقی آنلاین مثل اسپاتیفای، پاشنه آشیل شرکت سونی شد.
یعنی دو یا سه موفقیت چشمگیر، ضمانتی برای ابدی بودن موفقیت ایجاد نمیکند.
گفتیم که هدف از تحلیل بنیادی پی بردن به ارزش یک شرکت است. سلامت مالی از مهمترین شاخصههای ارزندگی به حساب میآید. اما سلامت مالی ممکن نمیشود، مگر با آزادی مالی.
شرکتهایی هستند که از به صورت مداوم از سوی تامینکننده تهدید میشوند. یعنی تامینکننده میتواند به سادگی قیمت مواد اولیه را بالا ببرد و از سود شرکت بکاهد.
فروشگاههای زنجیرهای قدرت بیشتری در قیمتگذاری دارند.
شرکتهایی هستند که محدودیت تامین ندارند. برای مثال یک فروشگاه زنجیرهای مثل افق کوروش، الزامی ندارد که فقط از یک شرکت پنیر بخرد. بلکه میتواند برای ورود یک برند به فروشگاههایش، شرط بگذارد. به همین دلیل، افق کوروش یک شرکت قیمتپذیر نیست، بلکه شرکتی قیمتگذار محسوب میشود.
در مقابل، برخی شرکتها حتی نمیتوانند قیمت محصولات خود را تعیین کنند. مثلا قیمت برخی اجناس از سوی دولت تعیین میشود و افزایش قیمت به منزله تخلف خواهد بود. دولت سعی میکند با سرکوب قیمت، تورم را پایین نگه دارد، اما قیمت مواد اولیه لازم برای تولید کالا و خدمات را تثبیت نمیکند. در این موارد شرکت باید مواد اولیه را گرانتر بخرد و محصول خود را ارزانتر بفروشد! بیشتر خودروسازیهای ایرانی در این دسته قرار میگیرند. (مگر قوانین تغییر کند)
مهم است که یک شرکت به تعداد زیادی تامینکننده دسترسی داشته باشد و بتواند محصول خود را آزادانه قیمتگذاری کند.
در ایران، تغییر قوانین و مقررات یکی از ریسکهای دائمی شرکتها است. بعید نیست فردا صبح از خواب بیدار شوید و ببینید تولید یک کالا متوقف شده یا قوانین باعث سختشدن فعالیت عملیاتی، تامین مالی و غیره شدهاند.
برای مثال ممکن است پیشبینی کرده باشید که قیمت دلار افزایش پیدا کند، برای همین تصمیم گرفتهاید سرمایه خود را به شرکتهایی ببرید که درآمد دلاری دارند، اما قانون میگذارند که شرکتهای صادرکننده باید ارز خود با قیمت پایین به دولت بدهند.
“یک توصیه جدی این است که از سرمایهگذاری روی شرکتهایی که بیش از اندازه آلودگی تولید میکنند، یا محصولاتشان مضر است، خودداری کنید.”
یک توصیه جدی این است که از سرمایهگذاری روی شرکتهایی که بیش از اندازه آلودگی تولید میکنند، یا محصولاتشان مضر است، خودداری کنید. این شرکتها بیشتر از هر شرکت دیگری در معرض ریسک قوانین و محدودیتها هستند. شاید همین فردا تولید یک محصول مضر ممنوع شود و شرکت برای ادامه حیات، مجبور به پرداخت هزینهای گزاف شود.
همچنین در مورد شرکتهای غذایی و دارویی احتیاط بیشتری کنید. خبر خراب بودن یک ماشین، شرکت خودروسازی را دچار مشکلی جدی نمیکند. اما خبر خراب بودن محصولات غذایی یا دارویی، اثری بسیار شدید و در مواردی ماندگار دارد.
تا اینجا فقط به عوامل کیفی توجه کردیم و هیچ حرفی از اعداد نزدیم.
بسیاری از تحلیلگران نسبت به مسائل کیفی بیتوجه هستند و تنها با مراجعه به صورتهای مالی، دو دوتا چهارتا میکنند.
اما حتی اگر سود شرکت پپسی بیشتر باشد، کسی نمیتواند ارزشِ شهرت نام کوکاکولا را نادیده بگیرد.